داریوش همایون
نقاب از چهره کریه داریوش همایون برگرفته شد!!!
بادرود
همرزمان و هم اندیشان
باعث شرمساری است که این پست را برای همه ارسال دارم ولی ببینید چگونه دشمن سعی بر بیرنگ کردن دارد !! ببینید این داریوش همایون تا بکجا وچگونه سمپاشی میکند
بخوانید . اینرا تنها برای چند تنی از یارانی که همدل و همنظرند فرستادم چون شرم آور است این حزب مشروعه را بعنوان یک حزب مشروطه خواه نام برده شود
شرم و ننگ بر دشمنان تاریخ و فرهنگ ایران پادشاهی
ش ف
Subject: Daruish Homayoun
عرض پوزش، نسخه ی تکمیلی عرضه می شود دوستان عزیز، مسئله ی انتخابات و موضع گیری حزب مشروطه، و یا درست تر، موضع گیری آقای داریوش همایون مسئله ای بسیار جدی است که اپوزیسیون ایرانی نباید به سادگی از کنار آن بگذرد. ما امروز شاهد نابود شدن واپسین باقی مانده های اپوزیسیون هستیم و حزب مشروطه به نظر می رسد که امروز یکی از واپسین قربانیان دستگاه پیچیده ی اطلاعاتی رژیم شده باشد. شاید با یک تمثیل بتوان گفت که بر سر حزب مشروطه همان آمده است که روزی بر سر فریدون فرخزاد آمد: یک سلاخی کامل توسط دشمنانی دوست نما. بگذارید موضوع را از عشق آتشین آقای همایون نسبت به رئیس جمهور جدید آمریکا پی گیری کنیم. چرا که می بینیم آقای داریوش همایون به یکباره سجایای اخلاقی اوباما را کشف کرده و طوری از حسین اوباما حرف ی زند که گویا این آدم از مریخ آمده است، راستی چرا چنین است؟ چرا داریوش همایون که همه می دانند که کسی جز خود را قبول ندارد، و البته در این مقاله هم فقط خود اش را با اوباما مقایسه می کند، اینچنین به تعریف و تمجید از او برخاسته است؟ دلیل اش بسیار ساده است: برای اینکه اوباما می خواهد با خامنه ای “معامله ی بزرگ” را انجام دهد که همایون یکی از مبلغان آن است و بارها گفته است که او خواهان معامله ی بزرگ میان آمریکا و رژیم خامنه ای است. و البته این موضع درست مثل موضع حزب توده است. و درست مثل موضع سایت پیک نت است. و درست مثل موضع آقای هوشنگ امیر احمدی است. و درست مثل موضع آقای مسعود بهنود و بی بی سی است. و جالب است که مسعود بهنود، یکی از شناخته شده ترین مهره های رژیم، یکی از سخنرانان مهمانی هشتاد سالگی داریوش همایون بود. آیا این قابل توجه نیست؟ یک روزنامه نگار مجری اومر بیت رفسنجانی در جشن یک مشروطه خواه “طرفدار” رضا پهلوی شرکت می کند؟!! از یاد نبریم که رضا پهلوی در آخرین گفت و گوی خود با آقای مهری و آقای میبدی گفته است که اگر او در ایران بود هرگز رای نمی داد چون رای ارزش و حرمتی دارد که باید آن را حفظ کرد و سپس اضافه می کند که مردم ایران باید بلند شوند، از ریسک نهراسند، و اینکه کلا نمی توان دیگر دولا دولا شتر سواری کرد و باید نسبت به رژیم تکلیف را روشن کرد و خنجرها را از رو بست. این سخنان یعنی دعوت مستقیم از همه ی مخالفان دمکرات نظام برای سرنگونی و رفتن به سوی اعتصابات و مبارزه ی علنی مدنی. اما داریوش همایون در برابر این موضع گیری صریح شاهزاده چه موضعی می گیرد؟ او مردی را که بنا بر هویت حزبی اش باید به او وفادار باشد مسخره می کند و با کلامی تحقیر آمیز در جواب او می گوید: کسانی که می خواهند انقلاب کنند بهتر است بلند شوند و بروند به ایران!!! آیا این میزان از تحقیر هدفی جز پایین آوردن ارج و قرب نهاد پادشاهی را دارد؟ آیا هدفی جز این دارد که رضاه پهلوی را مهره ای بی ارزش در چشم همگان بنمایاند و بطور مستقیم این را بگوید که آلترناتیو رژیم کسی جز خود رژیم نیست؟ که اینکه حتا به اصطلاح هواداران رضا پهلوی نیز برای او ارزشی قائل نیستند؟ و داریوش همایون درست یک همچین سیاستی را پیش می برد: بی ارج کردن رضا پهلوی و مهم و بدیل ناپذیر جلوه دادن نظام. به همین علت او موافق رای دادن است و حتا می گوید که انتخابات در ایران خیلی چیز جالب و با اهمیتی است و با کشورهای دیگر فرق دارد!!! به نظر او انتخابات در ایران اسلامی اصولا چیز دیگری است. و این البته حرف جدیدی نیست، این درست مثل حرفی است که لابی های رژیم می زنند. هدف چنین موضعی از یک سو از بین بردن آلترناتیو پادشاهی و از دیگرسو ابقای نظام خامنه ای و خریدن مشروعیت برای رژیم است. آری، مشروعیت بخشیدن به رژیم و اینطور وانمود کردن که ما گویا با یک نظام نیمه دمکراتیک در ایران روبرو هستیم که باید نواقص اش را آرام آرام از درون بر طرف کرد، یعنی راهی را که فرخ نگهدار می رود و داریوش همایون همراهی اش می کند؛ این اقدام بی هیچ شکی اقدامی ست جهت سترون و عقیم کردن سیاسی حزب مشروطه. چرا که اینک، با این اقدام از سوی همایون، حزب مشروطه به یک زوال کامل سیاسی دچار شده است که دیگر علت وجودی خود را از دست داده است. به راستی چطور یک حزب می تواند هم مدعی نظام پادشاهی پارلمانی باشد و هم رهبر اش یکی از دشمنان سوگند خورده ی دودمان پهلوی، و به ویژه شخص رضا پهلوی باشد که هر چه او می گوید، او بر عکس اش را می گوید؟ چطور یک حزب می تواند مدعی براندازی رژیم فاشیستی خامنه ای باشد که ایران را به ورشکستگی اقتصادی، سیاسی و اخلاقی کامل کشیده است، و همزمان مردم را تشویق کند که به پای صندوق رای همین رژیم روند؟ بی شک این میزان از تناقض چیزی جز عدم تشخص و بی هویتی محض، یعنی چیزی که همایون معمار و مهندس سخت کوش آن می باشد، نیست. همایون، ذره ذره و گام به گام حزب مشروطه را نخست با شعار از سر تا پا اروپایی شدن، از هویت ایرانی اش خالی کرد و سپس مسئله ی خداحافظی از قدرت سیاسی و کنار گ اشتن گزینه ی تصاحب قدرت را مطرح نمود، و گفت که به جای تصاحب قدرت سیاسی باید به “کوشش فرهنگی” (بخوانید تبلیغ انتخاباتی برای رژیم) روی آورد، و امروز نیز، در آخرین گام، جام زهر را به دهان حزب مشروطه ریخته، و عملا حزب مشروطه را تبدیل به شاخه ی خارج از کشور حزب مشارکت و بازیچه ی عناصری چون مسعود بهنود و فرخ نگهدار کرده است. او می تواند امروز با گردنی افراشته اعلام کند که : ماموریت انجام شد! از دیدگاه تاریخ، تا کنون در تاریخ احزاب سیاسی فقط جبهه ی ملی بود که توانسته بود به این میزان از بی اعتباری خود کرده دست یابد و اینگونه توسط رهبر خود، یعنی سنجابی، به ورطه ی بی هویتی و خیانت به ملت ایران کشیده شود. امروز، حزب مشروطه، تبدیل به جبهه ی ملی روزهای انقلاب شده است. همه کشته شدگان ارتش ملی ایران، همه ی شهیدان، همه ی جانفشانی های هزاران هزار میهن پرست ایرانی امروز توسط داریوش همایون به درون صندوق رای مردمانی از جنم آخوند کروبی، پاسدار رضایی، و یا حزب اللهی آدم کشی چون موسوی ریخته می شود که در سال ۶۷ در قتل هزاران ایرانی دگراندیش دخالت مستقیم داشته است. امروز حزب مشروطه به حزبی تبدیل شده است که به جای ائتلاف با پادشاه اش که می گوید باید بر علیه رژیم بلند شد، خنجر را از رو بست، و از کشته شدن و ریسک کردن نهراسید، به او پشت می کند، دُرُشت باD8 اش می کند، از دهان سخنگو و رایزن و ایدولوگ اش مسخره اش می کند و در روز روشن برای انتخابات نظامی تبلیغ می کند که خمینی دجال پایه اش را گذاشت و خامنه ای نمایندگی اش می کند. آیا این حزب واقعا یک حزب مشروطه طلب و طرفدار پادشاهی پارلمانی به پادشاهی رضا پهلوی است؟ آیا حزب مشروطه هنوز هویتی ایرانی دارد و یا آنکه بازیچه ی شبکه ی فعال وزارت اطلاعات شده است و از راه دور، توسط ت۸ ۸ده ای ها هدایت می شود؟ این سوالی ست که کمیته ی مرکزی حزب مشروطه، و نیز تمامی هموندان حزب مشروطه باید به زودی برای آن پاسخی روشن پیدا کنند و تکلیف خود را با هواداران بقای نظام اسلامی که به درون اش رخنه کرده اند، یعنی باند همایون، معلوم کنند. حتا نظاره ی یک چنین سلاخی فرهنگی و سیاسی ای سخت دردآور و تکان دهنده است. روزگار غریبی ست. سیاوش سپهر |
دیدگاه ها